رمان کویر عشق
-
رمان کویر عشق پارت چهل و پنج
فقط دوست داشتم امین بدونه من مهرداد رو دوست ندارم امین با تعجب نگام میکرد… امین-بفرمایید بشینید بریم بازم حرف…
بیشتر بخوانید » -
رمان کویر عشق پارت چهل و چهار
 -میرم کمک مامان باربد-غذاتو نخوردی که؟ -میل ندارم … رفتم بیرون… فقط دعا دعا میکردم این مهمونی هر چه…
بیشتر بخوانید » -
رمان کویر عشق پارت چهل و سه
 خونه کاملا مرتب و تمیز بود … فقط من باید مرتب میشدم… رفتم و بعد از یه دوش کوتاه…
بیشتر بخوانید » -
رمان کویر عشق پارت چهل و دو
هر دو خوشحال بالای سر بهار ایستادند… بهار لحظه ای با دیدنشان متعجب و ترسان شد ولی با به یاد…
بیشتر بخوانید » -
رمان کویر عشق پارت چهل و یک
تو فکر فرار بودم… یه راه… خدایا یه راه فرار … خون چونم روی تمام لباسام روان بود … نمیدونستم…
بیشتر بخوانید » -
رمان کویر عشق پارت چهل
 -چیزی نیست امین … کاری نداری؟ امین-نه … رسیدی تماس بگیر خیالم راحت شه…. فکرم رفت به اون شبی…
بیشتر بخوانید » -
رمان کویر عشق پارت سی و نه
 فیلم تا ساعت هشت طول کشید که بدجور حوصلمو سر برده بود ولی الناز بدجور تو فیلم بود ….…
بیشتر بخوانید » -
رمان کویر عشق پارت سی و هشت
من خدارو شکر میکنم ولی من سلامتی ندارم!! نمیخوام حرف بزنم … نمیخوام بهم نزدیک بشی…. نمیخوام به چشمام خیره…
بیشتر بخوانید » -
رمان کویر عشق پارت سی و هفت
 هر کس خود را برای میهمانیه شب که دو ساعت بعد بود آماده میکرد که امین همراه الناز و…
بیشتر بخوانید » -
رمان کویر عشق پارت سی و شش
بابا که اومد سریع لباسامو ازش گرفتم و پوشیدم …  سعی کردم شاد باشم ،خیلی سخته ولی مجبور بودم…
بیشتر بخوانید »